جدول جو
جدول جو

معنی چشم روشن - جستجوی لغت در جدول جو

چشم روشن
(چَ / چِ مِ رَ / رُو شَ)
دیدۀ روشن. چشم بینا. مقابل چشم تاریک و دیدۀ تاریک.
- چشم ما روشن گفتن، کنایه از چیزی عجیب و غریب دیدن یا حادثۀ غیر مترقبه ای اتفاق افتادن. (از آنندراج) :
غبار خیل تو چون بر سپهر کحلی شد
ستاره ها همه گفتند چشم ما روشن.
کمال اسماعیل (از آنندراج).
- ، نیز بمعنی چشم روشنی گفتن و مبارکباد گفتن است کسی را که خبر خوشی دریافت داشته یا امر خیری برای او اتفاق افتاده. (از آنندراج) :
هان بیعقوب بگوئید که از گمشده ات
میرسد پیرهنی چشم تو روشن باشد.
حاتم کاشی (از آنندراج).
رجوع به چشم روشنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم روشنی
تصویر چشم روشنی
هدیه ای که به جهت رویدادی فرخنده مانند ازدواج، سفر، تولد فرزند و امثال آن برای کسی می برند، پیشکش
چشم روشنی گفتن: کنایه از گفتن «چشم شما روشن» به کسی که رویدادی فرخنده مانند ازدواج، سفر، تولد فرزند و امثال آن برای او به وقوع پیوسته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم روشنی گفتن
تصویر چشم روشنی گفتن
کنایه از گفتن «چشم شما روشن» به کسی که رویدادی فرخنده مانند ازدواج، سفر، تولد فرزند و امثال آن برای او به وقوع پیوسته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه روشن
تصویر چشمه روشن
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم پوش
تصویر چشم پوش
ویژگی کسی که چیزی را نادیده بگیرد یا از جرم و گناه کسی درگذرد، چشم پوشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم پوشی
تصویر چشم پوشی
نادیده گرفتن جرم و گناه کسی، عفو، اغماض
فرهنگ فارسی عمید
(کارْ وَ)
رجوع به چشم رساننده شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
کسی که اغماض میکند. (ناظم الاطباء). رجوع به چشم پوشیدن و چشم پوشی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ)
کنایه از آفتاب. (آنندراج). کنایه از خورشید و نور آن:
ناوک عصمت بدوزد چشم روز
گر کند در سایۀ چترت نگاه.
انوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو شَ)
نیمه روشن. که اندکی روشن است و کاملاً تاریک نیست:
چو آمد شب آن نیم روشن دیار
سیه مشک بر عود کرد اختیار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ زَ)
کنایه از سوراخ سوزن است. (بهار عجم). سوراخ سوزن. چشمۀ سوزن. بعربی، سم الخیاط. کون سوزن (در اصطلاح عامه) :
در این پیدا نهانی را چو دیدی
برون رفت اشترت از چشم سوزن.
ناصرخسرو.
دید چون زخم کاری جگرم
چشم سوزن به های های گریست.
طالب آملی (از بهار عجم).
رجوع به چشمۀ سوزن شود، کنایه از غایت تنگی. (برهان). جای تنگ و غایت تنگی. (ناظم الاطباء) ، کنایه از تنگ چشمی. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به چشمۀ سوزن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
ترجمه اغماض. (آنندراج). اغماض. (ناظم الاطباء). عفو. گذشت. بخشش. رجوع به چشم پوش و چشم پوشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ / چِ مَ / مِ یِ رَ / رُو زَ)
سوراخ روزن:
اندرین بقعه همی ماه ز مسند تابد
گر بجای دگر از چشمۀ روزن بیند.
رضی الدین نیشابوری
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ رَ / رُو شَ)
کنایه از خورشید عالم آراست. (برهان). کنایه از آفتاب عالمتاب. (انجمن آرا) (آنندراج). خورشید. (ناظم الاطباء). کنایه از مهر و هور و کنایه از نورو روشنائی آن. چشمۀ خور. چشمۀ خاوری:
اندر آن صحرا که شیران دو لشکر صف کشند
و آسمان از بر همی خواند بریشان اقترب
چشمۀ روشن نبیند دیده از گرد سپاه
بانگ تندر نشنودگوش از غو کوس و چلب.
فرخی (دیوان ص 6).
روزی که ز نعل مرکبان افتد
در زلزله جرم مرکب غبرا
از تیره غبار، چشمۀ روشن
تاریک شود چو چشم نابینا.
مسعودسعد.
چو ناپدید شد از چشم چشمۀ روشن
دراز گشت شب دیریاز را دامن.
(از انجمن آرا).
رجوع به چشمۀ خاوری و چشمۀ خور شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ دَ)
شاد شدن و خرسند و خشنود شدن و مسرور گشتن. (ناظم الاطباء) ، کنایه از کسب دیدار مسافر تازه واردی یا مولود نورسیده ای. رجوع به چشم روشنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم روشنی
تصویر چشم روشنی
بیشرم و بیحیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم پوشی
تصویر چشم پوشی
نادیده گرفتن گناه کسی را اغماض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم رسان
تصویر چشم رسان
کسی که چشم زخم رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم روز
تصویر چشم روز
آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم پوش
تصویر چشم پوش
کسی که اغماض کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه روشن
تصویر چشمه روشن
کنایه از خورشید است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم پوشی
تصویر چشم پوشی
نادیده گرفتن، بخشیدن، چشم خواباندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم روشنی
تصویر چشم روشنی
((~. رُ شَ))
پیشکشی که برای عروس وداماد یا تازه رسیده از سفر ببرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم پوشی
تصویر چشم پوشی
انصراف، صرفنظر، اغماز
فرهنگ واژه فارسی سره
اغماض، صرفنظر، عفو، گذشت، نادیده گیری، نادیده انگاری، غمض عین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هدیه، کادو، پیشکشی (برای نوعروس ونوداماد یا مسافرتازه وارد)
فرهنگ واژه مترادف متضاد